جدول جو
جدول جو

معنی غریبی کاشی - جستجوی لغت در جدول جو

غریبی کاشی(غَ)
کاشی. از شاعران ایرانی بود که در هند میزیست. مؤلف مجمع الخواص آرد: شاعر قدیمی است و در خدمت خان احمد پادشاه سمت ملک الشعرائی دارد. غزل مولانا لسانی را به مطلع:
منم زآن خوی نازک آستین بر چشم تر مانده
ز مژگان تا جگر صد پرده خون بر یکدگر مانده
چنین تتبع کرده:
تو از من فارغ و من بی تو هر سو دربدر مانده
ز خواری بر سر دون همتان بی پا و سر مانده.
(از ترجمه مجمع الخواص)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غُ یِ)
یا میر غروری. نصرآبادی در تذکرۀ خود گوید. (ج 2 ص 291) : سید عزیزی بود. به هند رفت و در آنجا درگذشت. شعرش این است:
چو عکسی که در آب دارد نشست
به هر جنبشی میخورم صد شکست.
#
چو افروزد رخ از می برنخیزد از گرانباری
ز بس در دامنش بال و پر پروانه میریزد.
#
به سایۀ پر و بالش به اضطراب روم
چو مرغ نامه بری رو به آن دیار کند.
#
در عهد جمال تو نگیرند ز گل آب
عکس تو به هر آب که افتاد گلاب است.
#
دور از تو چو پیران قدمی میکشم ازضعف
و آنجا که توئی طفلم و رفتار ندارم.
آذر در آتشکده گوید: غروری از اهل آن دیار (کاشان) است وحالش از این یک شعر آشکار است:
بگذار که پنهان بود این راز جگرسوز
انگار که گفتیم و دل چند شکستیم.
رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
کسی را چون غریبان بی کس به باد کتک گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی